همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
چراغ زندگیم روشناجونچراغ زندگیم روشناجون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ریحانه و روشنای زندگی مون

عکسای چهارشنبه سوری

چهارشنبه آخر سال 90-  10 ماهگی ریحانه چهارشنبه آخر سال 91-  22 ماهگی ریحانه بقیه عکسا در ادامه مطلب چهارشنبه سوری سال 90   پارسال به خاطر خانوم کوچولو خونه نشین بودیم و فقط دقایق کوتاهی رو رفتیم پشت بوم خونه و فشفشه هایی رو که بابای ریحانه خریده بود روشن کردیم و برگشتیم. امسال تو خونه عزیزجون جمعمون جمع بود و دایی جونای ریحانه هم اومده بودند و بعد از شام همه رفتیم تو حیاط و آتیش روشن کردیم و کلی خوش گذروندیم. به بچه ها (طاها و کوثر و ریحانه) از همه بیشتر خوش گذشت و کلی جیغ و داد و شادی کردند  حیف که شارژ دوربین تموم شد و نتونستم عکس بچه ها رو در کنار هم بگیرم. ...
18 فروردين 1392

هفت سین کوچک ما

  بقیه عکسا در ادامه مطلب ریحانه جونم! امسال خیلی کم تونستم ازت عکس بگیرم، بس که شیطون شدی و یه جا بند نمیشی. از بین عکسا فقط همینا رو تونستم انتخاب کنم و برات بذارم، دیدن سفره هفت سین مساوی بود با خوردن آجیل و شکلات و کثیف کردن لباس هات... اینم عکسای عید پارسال که از دست تو وروجک سفره هفت سین عزیزجون شده یک سین   ...
18 فروردين 1392

ریحانه و شودلاک

این یک پست تعویقیه که مربوط به 13 اسفند 1391 هست. دخترم! من و بابا از این شکلات ها برات نمی خریدیم تا مبادا کرم ها و پمادهای دیگه رو به اشتباه نخوری اما وقتی دیدیم عاشق مرطوب کننده تیوپی و پماد کالاندولایی و تا می بینیش جیغ و داد راه میندازی تا اونو بهت بدیم، تصمیم گرفتیم از این شکلات ها برات بگیریم تا بلکه از اونا دست برداری... اول مزمزه می کنی:   از طعمش خوشت اومد و ذوق زده میشی و از ته دلت گازش میگیری(مثل پماد کالاندولا که همیشه با دندونات سوراخش می کردی):   داری فکر می کنی به اینکه آیا شلوارت هم دلش شودلاک می خواد:   به این نتیجه میرسی که بـــــــــــله...
17 فروردين 1392

عید شما مبارک

سلام دوستای مهربون و همراهای همیشگی، عیدتون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید و ایام همواره به کامتون باشه.   ریحانه ی 10 ماهه در آستانه نوروز سال 91   ریحانه 22 ماهه در آستانه نوروز سال 92  ادامه دارد... از اینکه نتونستم زودتر پست بذارم و عید رو تبریک بگم معذرت می خوام. یادش بخیر هر سال میومدم و یه پست خداحافظی براتون میذاشتم و می نوشتم که ما عازم شهرستانیم و بعد از 13 بدر برمی گردیم، اما امسال همینجاییم و انقدر سرمون شلوغ و دور و برمون پر از مهمونه که مجالی نشد بیام پست تبریک بذارم. ریحانه در اواخر سال 90 :   و ریحانه در اواخر سال 91 :  ایشاا....
10 فروردين 1392
1